نی نا
نویسنده:
شیوا ارسطویی
امتیاز دهید
جدیدترین اثر شیوا ارسطویی – رمانی با عنوان "نی نا" در نشر پیدایش منتشر شد. داستان این کتاب به سالهای بعد از انقلاب و جنگ میپردازد و یادآور خاطرات دهه ۶۰ است. گویا این کتاب در دولت دهم موفق به دریافت مجوز نشر نشده بود.
این رمان از ۵ فصل با نامهای "کتاب اول"، "کتاب دوم"، "کتاب سوم"، "کتاب چهارم" و "کتاب پنجم" تشکیل شده است.
"نینا" کتاب داستان زندگی سیروس، فخری و نینا در بحبوحه سالهای بعد از انقلاب و جنگ است... این خانواده کوچک و به ظاهر خوشبخت، باتمام آدمهای اطرافشان، بیانگر جامعه کوچکی از دهه 60 تهران هستند. سیروس،نینا، احمد و...هرکدام به تیپهایی تبدیل شدهاند که سرنوشت آشنایشان گویی از ابتدای داستان در ذهنمان رقم میخورد. تیپهایی مانند زن قرمزپوش میدان فردوسی نیز جان گرفتهاند، به داستان آمدهاند و جزء جداییناپذیر آنشدهاند. و در کنار همه اینها، لوکیشنهای آشنای تهران قدیم، نوستالژیهایی را به یادمان میآورند که خیلی وقت است در خلال سالهای دهه 60 و بعد از آن رنگ باختهاند.
بخشی از این کتاب:
"نینا گفت: تو مگه رادیو گوش نمیدی؟ نصف بیشتر مردم دارن میجنگن. نصف بیشتر مردم تو جبههان. پس چی میگی آنقدر رادیو رادیو میکنی؟ روزنامه موزنامه هم که میگی میخونی! یاقوت گفت: هرچی گوش میدم به رادیو، دیگه خبری از خودم نمیشنوم. قبل از جنگ، مردم برام قصه میساختن، خوانندهها برام آواز میخوندن، شاعرا برام شعر میگفتن. حالا همه رفتن جنگ."
بیشتر
این رمان از ۵ فصل با نامهای "کتاب اول"، "کتاب دوم"، "کتاب سوم"، "کتاب چهارم" و "کتاب پنجم" تشکیل شده است.
"نینا" کتاب داستان زندگی سیروس، فخری و نینا در بحبوحه سالهای بعد از انقلاب و جنگ است... این خانواده کوچک و به ظاهر خوشبخت، باتمام آدمهای اطرافشان، بیانگر جامعه کوچکی از دهه 60 تهران هستند. سیروس،نینا، احمد و...هرکدام به تیپهایی تبدیل شدهاند که سرنوشت آشنایشان گویی از ابتدای داستان در ذهنمان رقم میخورد. تیپهایی مانند زن قرمزپوش میدان فردوسی نیز جان گرفتهاند، به داستان آمدهاند و جزء جداییناپذیر آنشدهاند. و در کنار همه اینها، لوکیشنهای آشنای تهران قدیم، نوستالژیهایی را به یادمان میآورند که خیلی وقت است در خلال سالهای دهه 60 و بعد از آن رنگ باختهاند.
بخشی از این کتاب:
"نینا گفت: تو مگه رادیو گوش نمیدی؟ نصف بیشتر مردم دارن میجنگن. نصف بیشتر مردم تو جبههان. پس چی میگی آنقدر رادیو رادیو میکنی؟ روزنامه موزنامه هم که میگی میخونی! یاقوت گفت: هرچی گوش میدم به رادیو، دیگه خبری از خودم نمیشنوم. قبل از جنگ، مردم برام قصه میساختن، خوانندهها برام آواز میخوندن، شاعرا برام شعر میگفتن. حالا همه رفتن جنگ."
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نی نا